چند روز پیش خبری به من دادند که هنوز از شعف در پوست خود نمی گنجم ، نمی دانم اصلا لازم است که شور و شعف خود را در این وبلاگ بنگارم یا خیر؟!
ولی آخر، این سفر روحانی که نصیب من گردیده در باورم نمی گنجد؛
در مقدس ترین نقطه بر روی کره زمین و دیدن قطعه سنگی از بهشت، شاید بیشتر از هر چیز دیگر انسان را به تفکر در فرجام و نتیجه حاصل از یک عمر زندگی نزدیک می کند. آن جا، بیش از هر نقطه ای دیگر در جهان، گذشت زمان را درک خواهیم کرد. تصور این که شما در جایی نشسته اید که همه ی انبیاء وپیامبران الهی در آن جا بوده اند و دیدن قدمگاه حضرت ابراهیم(ع) خلیل ا... چشم ها را نوازش کرده و حس عجیبی را در انسان به وجود خواهد آورد.نمی دانم در آن همهمه و شلوغی، در انتخاب کلمات این نوشته، سلیقه ای برازنده آن مکان مقدس را می توان به خرج داد یا خیر؟ اما ای خدای بزرگ، آن خانه خانه ی توست و من بنده ی گنهکارت؛
ای خدا! تو آن قدر مهربان هستی که حتی ابلیس نافرمان، تا پایان حیات بشر فرصت داده ای . پس به ما نیز فرصت بازگشت به درگاهت و نیز درک لذت بخشش خویش را عطا فرما.
ای خدای ابراهیم و اسماعیل به ما یاری رسان تا همواره تو را بر اعمال و گفتار خویش ناظر دیده و خواسته های خویش را قربانی فرامین تو کنیم.
آری! سفر به سرزمین پیامبر اعظم (ص) یک اتفاق بزرگ برای من می باشد، خدا برای ما هر کدام از ما یاد آور یک جور معناست. از عبادت اجباری در خانه ومدرسه گرفته تا راز و نیاز عاشقانه در خلوت شبانه.
ما آدم ها، خدا را آن طور که دلمان می خواهد می بینیم و معمولاً هم هر وقت هم گره ایی به کارمان می افتد یاد دعا کردن می افتیم.
راه رسیدن به خدا بسیار سخت است. دنیا آن قدر جذابیت و اغواگری دارد تا ما گذشت زمان را درک نکنیم. همه آدم های یکصد سال پیش که اندازه ی الان ما سن داشتند اکنون در آغوش خاک آرمیده اند، چرا؟ جون همه از خداییم و به سوی خدا می رویم اما جالب این است، ما با این که این موضوع را می دانیم ولی دوست داریم این بازگشت به او را فراموش کنیم یا تا آن جا که می شود پشت گوش بیندازیم و شاید به همین خاطر است که گاهی اوقات روزها و سال ها حاضر نمی شویم با او هم کلام شده و در نماز، بابت همه ی آن چه که به ما هدیه کرده است؛ زبان به شکر گزاری بگشاییم.
زمانی دیگر، از دین، دکان دو نبشی برای دنیایمان باز کرده و به بهانه ی آخرت دیگران ، دنیای خودمان را آباد می کنیم.
اما نمی دانم چه شد که متن شور و شعفم این گونه ادامه پیدا کرد؟!!
هر چندمثل روز روشن ومشخص است که این سفر از عنایت دوست شهیدم ، محسن پوردرانی است !
انشاءا... که هیچ مشکلی پیش نیاید و خداوند بطلبد و برنامه ی سفرم هم ردیف شود ، مطمئن باشید در لحظه لحظه سفر به خانه خدا در کنار قبرهای مظلوم بقیع، محراب پیامبر(ص)، مسجد شیعیان ونخل هایی که بوی علی(ع) را می دهند، اولین نگاه به خانه ی خدا، طواف دوم و نماز پشت مقام حضرت ابراهیم(ع) ، دعا و نماز در حجر اسماعیل وحتی دعای ویژه زیر ناودان طلا به قلب و زبان ، تمامی خوانندگان این وبلاگ، بچه های مسجد و همه ی دوستان را یاد خواهم کرد.
انشاءالله